تهران.ساعت پنج

یعنی برنامه امروزت، شاید قراری باشد به صرف پاییز به وقت یک فنجان قهوه. دیداری به وقت ترافیک .سرب .دود.

تهران.ساعت پنج

یعنی برنامه امروزت، شاید قراری باشد به صرف پاییز به وقت یک فنجان قهوه. دیداری به وقت ترافیک .سرب .دود.

اینجا تهران.صدای ما را از شعبه ۲ بمبی می شنوید

کلا زندگی در تهران خسته کننده و تهوع آور شده. چیزی که این روزها تا چشم کار میکند آدم است که به مقدار فراوان در خیابانها و فروشگاه ها به صورت خود جوش دیده می شود.

پنج شنبه عصر برای اولین بار فرصتی شد تا برای خرید به فروشگاه هایپر استار سری بزنم. در نگاه اول سیتی سنتر در ابعاد کوچک دیده میشد اما بعد از ساعتی گردش در فروشگاه احساس کلافگی از هجوم جمعیت و عدم تهویه مناسب و از همه بدتر برخورد چرخ های دستی با همدیگر و صف های طویل صندوق باعث شد که  عطای هایپر را به لقایش ببخشم و سریعتر ریه هایم را به استنشاق سرب معلق در هوا برسانم.

شنبه صبح به خاطر دندانپزشکی مرخصی گرفتم.به خیال خودم شنبه صبح است و همه سرکارشان و خیابانها خلوت اما بعد از نیم ساعت به دنبال جای پارک گشتن ، دست آخر سر از صف طویل پارکینگ طبقاتی در آوردم. وقت دندانپزشکی هم به دو هفته آینده موکول شد. عملا یک نصفه روز به دور خودم چرخیدم.

احساس میکنم روی گسل انفجار قرار گرفتم. تهران که مدتهاست از دست رفته.